جدول جو
جدول جو

معنی واپس ماندن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس ماندن
(کَ دَ)
بازماندن. واماندن. در عقب ماندن. (ناظم الاطباء) :
بدان پشتی چو پشتش ماند واپس
که روی شاه پشتیوان من بس.
نظامی.
ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان
جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس ماندن
تصویر پس ماندن
عقب ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کُ)
بازمانده. عقب مانده:
دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس
که راهش سنگلاخ است و سم افگنده است پالانی.
خاقانی.
ز واپس ماندگان ناید درست این
نخستین را نداند جز نخستین.
نظامی.
به دورافتادگان از خان و مانها
به واپس ماندگان از کاروانها.
نظامی.
و رجوع به واپس ماندن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صافْ فَ)
عقب ماندن. دنبال ماندن. تأخر:
که چون شیرین ز خسرو بازپس ماند
دلش در بند و جانش در هوس ماند.
نظامی.
شتابنده تر و هم علوی خرام
ازو بازپس مانده هفتاد گام.
نظامی، عتاب. معاتبت. نکوهش. تعزیز، واپس گرفتن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). استرداد. پس گرفتن آنچه نا برجا از کسی اخذ شده باشد. (قاموس کتاب مقدس). مطالبه، طلب و جستجو. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، اصلاح خطایی که نسبت بدیگری معمول شده. (قاموس کتاب مقدس) ، سؤال و پرسش، جواب. پاسخ، پی بینی. پژوهش. تفحص. (ناظم الاطباء).
- روز بازخواست، روز محشر است که از اعمال سؤال میشود. (شعوری ج 1 ورق 152). روز شمار. یوم الحساب. یوم الدین. یوم التغابن. قیامت. روز محشر. ساعه. روز رستخیز. (ناظم الاطباء) :
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
یا فگندن. پشت سر گذاشتن:
آن حرم قدس چو واپس فگند
راه در اقصای مقدس فگند.
امیرخسرو (از بهارعجم) (آنندراج).
، درنگی کردن. به تأخیر انداختن. معطل کردن. و رجوع به واپس افگندن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ شِ / شُ مُ / مَ دَ)
بازپس دادن. دوباره پس دادن. (ناظم الاطباء). رد. رد کردن. مسترد داشتن:
قبا تنگ آید از سروش چمن را
درم واپس دهد سیمش سمن را.
نظامی.
، گزاردن. ادا کردن، توختن
لغت نامه دهخدا
(وَدْءْ)
سپس ماندن. عقب ماندن. بدنبال افتادن. دیری کردن. (منتهی الارب در لفظ تقاعس). تقاعس. تأخر. الیاء. صری. اساعه، یکساعت پس ماندن. اسرق عنهم، پس ماند از آنها. خدر، پس ماندن آهو از گله. طزع الجندی، پس ماند لشکری. (منتهی الارب).
- پس ماندن از قافله یا از لشکر، عقب افتادن از آن. تلحّز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس ماندن
تصویر پس ماندن
عقب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واپس مانده
تصویر واپس مانده
عقب مانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واپس ماندگی
تصویر واپس ماندگی
عقب ماندگی
فرهنگ واژه فارسی سره